سلام به همه دوستان
4 سال قبل بعد از سه سال روان درمانی و2 سال نوروفیدبک برای کنترل سر دردهای میگرنی و نتیجه نگرفتن ، بعد از شرکت در دوره هومیوپاتی A و آشنا شدن با درمانگر تصمیم گرفتم درمان هومیوپاتی را شروع کنم . علائم شدید اضطرابی و افسردگی باعث فریز شدن عملکرد ذهن و جسم شده بود و دانستن درباره روش درمانی هومیوپاتی این حس رو بهم می داد که تنها راه نجات و درمان برای منی که از داروی شیمیایی فراری بودم، همین روش بود. عمق بیمااری به حدی زیاد بود که درمانگرم بهم گفت حالا حالا ها کارداری! ۳-۴ سال طول می کشد و تا درمان راه زیادی هست. شنیدن اسم درمان و حس اینکه بدون بیماری می تونم زندگی کنم بهم انگیزه داد تا همراهی خوبی با درمانگر داشته باشم. اولش دلم می خواست معجزه وار با 2 دوره دارو گرفتن درمان بشم. انگار اضطراب اجازه صبوری نمی داد ولی همراهی درمانگر عزیز خیلی کمکم کرد که دوره درمان را با همه بالا و پایین ها کامل کنم، هنوز تحت درمانم ولی تا ۸۰ % مشکلاتی که داشتم برطرف شده. باورم نمی شد که بدون وسواس و نشخوار فکری بشه زنده کرد! مگه می شه اتفاق در بیفته و اضطراب بالا نره!؟ منی که توی این موقعیت ها باید زیر سرم می رفتم. مگه می شد اتفاقات بد بیفته من بتونم واکنش نشون ندم!؟ الان می شه. نه اینکه خودم رو سرکوب کنیم و از درون حرص بخورم. نه می بینم، غمگین میشم ولی توش نمی مونم و عبور می کنم. خدایا ازت ممنونم که اتفاقی با این روش آشنا شدم. درمانگر عزیزم ازت ممنونم که حمایتم کردی و نذاشتی کم بیارم، قدردان دانشت و وجودت هستم. سلامتی نصیب و روزی شما باشد.